فلسفه زندگی

جزوات درسی دکتر ابوالفضل گل محمدی آذر (لطفا آخرین تاریخ را بخوانید)

فلسفه زندگی

جزوات درسی دکتر ابوالفضل گل محمدی آذر (لطفا آخرین تاریخ را بخوانید)

فلسفه زندگی

این وب زیر نظر خود استاد و توسط جمعی از شاگردان فراهم آمده است برخی از جزوات دروس ایشان به مرور خواهد آمد. قسمت مدیریت وب به عهده خود ایشان است و می توانید سوالات خصوصی را نیز مطرح کنید. لطفا این وب را با فایرفاکس مشاهده نمائید. عنوان "دانشجو" به معنای این است که نویسنده مطلب دانشجو بوده و استاد صرفا تایید کرده اند و "از طرف" به معنای فرمایش مستقیم استاد است.

۱۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است


-1
در فلسفه. حدوث، بودن شىء است پس از نبود آن و قدم مقابل آن است. در لغت و کاربرد عرف، هرگاه زمانى که از پیدایش چیزى گذشته است بیشتر از زمانى باشد که از پیدایش چیز دیگرى گذشته است، اولى در مقایسه با دومى قدیم (کهنه) و دومى حادث (تازه) نامیده می‌شود. در اصطلاح، به هر موجودى که وجودش متأخر از دیگرى (مسبوق به غیر) یا وجودش پس از عدمش باشد، حادث می‌گویند؛ در مقابل آن، قدیم است که وجودش متأخر از دیگرى یا مسبوق به عدم نباشد. حدوث و قدم از عوارض ذاتى وجودند که در فلسفه بررسى می‌شوند طباطبائى، ص 230.


افلاطون در محاوره تیمائوس (28ـ29) به ‌تصریح این پرسش را مطرح کرده که آیا عالم همیشه بوده یا حادث است و آغازى دارد؟ پاسخِ او این است که عالم حادث است و صانع، باتوجه به مُثُل یا سرمشقهاى سرمدى، آن را ساخته و نظم بخشیده و پیش از آن صرفآ مادّه یا توده‌اى بی‌نظم بوده است. بنابراین، آنچه نزد افلاطون حادث است، وجودِ عالم نیست، بلکه مراد او از عالم، جهانِ محسوس است از آن حیث که داراى نظم و هماهنگى است. پس، نظم و تناسب و وحدتِ عالم به صورت یک کل، حادث است و مادّه آن و همچنین مُثل، که الگوى ساختن آن هستند، پیش از آن موجود بوده‌اند. پس از او، ارسطو (مابعدالطبیعه، 1071ب 5ـ12، 1072الف 20ـ25، فیزیک، 218ب 21ـ220 الف 26) بیان داشت که حرکت و زمان آغازى ندارد، زیرا آغاز داشتن به معناى وجود زمانى قبل از پیدایش زمان است و چون زمان، مقدارِ حرکت است باید پیش از آن حرکت، حرکتى باشد. پس، باید پیوسته حرکت و متحرکى باشد و این حرکت دائمى فقط به ‌صورت استدارى است، زیرا حرکت مستقیم پایان‌پذیر است. بنابراین آسمان، یعنى فلک، و حرکت دورىِ آن و زمان، ازلى و ابدی‌اند و حادث نیستند. فلوطین (ج 1، ص 419، ج 2، ص 668) نیز، با توجه به نظریه‌اش درباره احد (خدا) و فیض او، آغاز زمانى داشتنِ عالم را نفى کرد، زیرا به‌ سبب عروض حالتى که موجب صدور فعل در آن زمان شده، چنین امرى مستلزم تغییر در واحد است و از طرفى دیگر مستلزم جدایى علت و مبدأ فیض از معلول و فیض است. پس، چون احد (خدا) موجودى ازلى و ابدى است نباید گمان شود که آفرینش در زمان صورت گرفته است. بنابراین، اگرچه عالم آغاز زمانى ندارد، ولى در وجودش وابسته به علتى است که او را به‌نحو ازلى موجود می‌سازد. برقلس* یا پروکلس از معدود فیلسوفان یونانی‌مآب است که از وى رساله‌اى مستقل درباره ابطال حدوث عالم، با عنوان حُجَج برقلس فى قدم العالم توسط حنین‌بن اسحاق به‌عربى ترجمه شده‌است. او در این رساله نُه برهان بر قدم عالم اقامه کرده است. بنابر نظر وى، هیچ حادثه‌اى در جهان اتفاق نمی‌افتد بلکه جهان همان می‌ماند که از ازل بوده است و نمی‌توان براى آغاز آفرینش توسط خدا، پس از مدت بسیار که آفرینش تعطیل بوده است، دلیلى یافت. برقلس براساس جود دائم و ازلى و ابدى خدا استدلال کرده که عالم ازلى و قدیم است، با این تفاوت که خدا ابداً موجود است و عالَم ابدآ متکوّن است (ص34ـ42؛ نیز رجوع کنید به بریه، ج2، ص283).

  • نویسنده ...

  • نویسنده ...

ابتدا باید ببینیم موضوع یک علم چیست؟« موضوع یک علم همان چیزی است که درآن علم از اعراض ذاتی آن بحث می شود» (= موضوع کلُ علم مایَبحَثُ فیه عَن اعراضه الذاتیه ).




بهترین تعریف برای اعراض ذاتیه این است که عرض ذاتی امری است که بدون واسطه، عارض موضوع شود، خواه آن امر اعم ازموضوع و یا اخص ازموضوع و یا مادی موضوع باشد. درنتیجه عرض غریب، که دربرابر عرض ذاتی است آن امری است که به واسطه امری دیگر خواه اعم از موضوع باشد یا اخص و یا مساوی آن عارض موضوع شود.

بنابراین موضوع یک علم: چیزی است که آن علم از اموری که بدون واسطه برآن عارض می شود گفت وگو می کند.

هر علمی موضوعی دارد و این موضوع عبارت است از چیزی که آن علم درباره آن بحث می کند. و هر یک از مسائل علم را که در نظر بگیریم، خواهیم دید که در رابطه با آن موضوع است.

مثلاً موضوع علم طب، بدن انسان و موضوع علم ریاضیات ، عدد است.

اساساً تمامی علوم و دانشها، هر یک موجودات را از جنبه خاصی مورد بررسی قرار می دهند که این جنبه، همان موضوع آن هاست:

علم زیست شناسی موجودات را از آن حیث که حیات دارند؛ علم فیزیک موجودات را از آن حیث که حرکت دارند و علم شیمی موجودات را از جنبه خواص شیمیایی مورد بررسی قرار می دهند.

بر این اساس، موضوع علم زیست شناسی، حیات موجودات؛ موضوع علم فیزیک حرکت موجودات و موضوع علم شیمی، خواص شیمیایی موجودات است.

فلسفه نیز از این قاعده مستثنی نیست و موضوعی دارد. به همین دلیل باید موجودات را از جنبه ای خاص، همانند علوم دیگر مورد بررسی قراردهد. اما این جنبه چیست؟

این جنبه از موجودات، همان وجود موجودات است و فلسفه، موجودات را از آن جنبه که وجود دارند، بررسی می کند. یعنی، فلسفه به موجودات می پردازد از آن حیث که وجود دارند، نه از آن حیث که حیات دارند یا حرکت دارند یا خواص شیمیایی دارند و غیره ... .

به عبارت دیگر، موضوع سایر علوم، انواع ماهیات است.(مانند حرکت، خواص مختلف، عدد، اندازه و ... .) در حالی که موضوع فلسفه، وجود و هستی است.

پس موضوع حکمت الهی، همان موجود مطلق است.تمام مسایل این علم حول این محور دور می زند و در اطراف سخن می گوید و از عوارض ذاتی آن گفت وگومی کند مانند موجود مطلق واحد است. موجود مطلق منشأ آثار است موجود مطلق یا واجب است و یا ممکن.

چرا موضوع فلسفه را عام ترین موضوع می دانند؟

فلسفه در اصطلاح شایع مسلمین نام یک فن خاص ودانش خاص نیست، همه دانش های عقلی را در مقابل دانش های نقلی از قبیل لغت، نحو، صرف،معانی، بیان، بدیع، عروض ، تفسیر؛ حدیث، فقه و اصول تحت عنوان کلی فلسفه نام می بردند. علت آن که این فن را « علم اعلی» نامیدند و آن را در صدر تقسیم بندی قرار داده اند:آن است که این فن نسبت به سایر فنون و علوم امتیاز خاص دارد و گویی یک سر و کله ازهمه علوم برتر است.

امتیاز این علم نسبت به سایر علوم در سه چیز است

ـ به عقیده قدما ازعلوم دیگر برهانی تر و یقینی تر

ـ بر همه علوم ریاست دارد (ملکه علوم است )

ـ از همه علوم کلی تر و عام تر است

حکمت الهی نیز بر دو بخش است

ـ امور عامه : که در باره موجود مطلق واحکام وتقسیمات گوناگون آن بحث می کند.

ـ الهیات بالمعنی الاخص که ازواجب تعالی واوصاف سلبی وایجابی و اسمای حسنای او سخن می گوید.

فلسفه عام ترین دانش ها است

گسترده و شمول فلسفه از هر علم دیگری بیشتر است ، زیرا موضوع آن موجود است و عام ترین موضوعات بوده و همه چیز را شامل می شود و به همین دلیل همه علوم در اثبات وجود و تحقق موضوعشان نیاز به فلسفه دارند ، ( و به عبارت دیگر ، اصل وجود و تحقق موضوعات علوم گوناگون در فلسفه به اثبات می رسد )، ولی فلسفه در اثبات وجود و تحقق موضوع خود به هیج علمی نیازمند نیست ، چرا که موضوع آن « موجود عام » است که هم تصورش بدیهی است و هم تصدیقش بدیهی می باشد . زیرا تحقق و واقعیت همان موضوع فلسفه است .

تفاوت موجود مطلق با مطلق موجود چیست ؟

در ابتدا باید بدانیم مفهوم وجود: مفهومی است بدیهی که تعقل آن نیاز به وساطت مفهوم دیگری ندارد .

موجود مطلق عبارت است از آنچه خودش ثبوت دارد و یا آنچه خبردادن از آن ممکن است. بنابراین وجود معرِفی ندارد.

مطلق موجود، تقسیم می شود به وجود مطلق و وجود مقیّد و در این تقسیم وجود مطلق را یکی از اقسام فرض می شود نه خود مقسم.

فلاسفه، تقسیمات اوّلیه ای برای مطلق موجود، بیان کرده اند که از جمله آنها تقسیم به واجب الوجود و ممکن الوجود است.

موضوع فلسفه به عنوان علم عامی که شامل همه علوم حقیقی می شود مطلق موجود است ولی موضوع فلسفه به معنای اخص متافیزیک موجود مطلق است و مسائل آن قضایایی هستند که اختصاص به نوع خاصی از موجودات ندارند.

اصل این مقالعه توسط خانم مرضیه فاضلی نوشته شده است.

۱) ژکس، (۱۳۷۵)، فلسفه اخلاق، (حکمت عملی)، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی، تهران ـ شرکت‏سهامی کتاب‏های جیبی،

۲) طباطبایی، سید محمد حسین،(۱۳۸۷)، بدایه الحکمه،ترجمه شیروانی، قم: بوستان کتاب.

۳) مصباح یزدی، محمد تقی ، (۱۳۷۶)، آموزش فلسفه ج ۱، ص ۳۷.

 

  • نویسنده ...